چگونگی فتح خراسان توسط اعراب مسلمان
منبع:راسخون
چکیده
یکی از مهم ترین دوران تاریخ اسلام فتوح مسلمانان است. با آغاز حرکت فتوح مسلمان بود که اسلام توانست به آن سوی مرزهای شبه جزیرهی عربستان نفوذ کند یکی از آن مناطق خراسان بود. با لشکر کشی مسلمانان به خراسان شهرهای آن ایالت یکی پس از دیگری به دست مسلمانان فتح شد. این مقاله به دنبال بیان چگونگی فتح شهرهای خراسان به وسیلهی مسلمانان و مسیر این فتوح است که بر مبنای روش تحلیلی- توصیفی و منابع کتابخانه ایی فراهم گشته است.کلید واژه: فتوح، خراسان، لشکرکشی، شهرهای خراسان
مقدمه
با لشکرکشی اعراب مسلمان به داخل ایران سرتاسر ایران من جمله خراسان تحت نفوذ اعراب درآمد. خراسان یکی از مناطق قدیمی و حادثه خیز ایران در طول تاریخ محسوب میشود. ویژگی های خاص سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن منطقه این اهمیت را برای آن در طول تاریخ به دنبال داشته است. آن ایالت دارای شهرهای بزرگی بود که هر کدام از آن شهرها از اهمیت ویژه ایی داشت، علاوه بر آن، از آنجایی که خراسان مرز چین و آن سوی دو رود سیحون و جیحون محسوب میشد از لحاظ موقعیت جغرافیایی دارای اهمیت بود. با حضور لشکر مسلمانان در آن منطقه شهرهای آن زیر نفوذ اسلام درآمد. در این مقاله در ابتدا به معرفی شهرهای مهم خراسان پرداخته شده و سپس به چگونگی فتح آن ایالت و مسیر لشکرکشی مسلمانان و نقش سردارانی که در این فتح نقش داشتند پرداخته شده است.معرفی شهرهای خراسان
بعد از حضور اسلام در خراسان، آن ایالت به چهار قسمت یا ربع تقسیم گردید و هر ربعی به نام یکی از چهار شهر بزرگی معرفی میشده است که در زمانهای مختلف کرسی خراسان محسوب میشد؛ که در زیر به معرفی آنها پرداخته میشود.شهر مرو
یزدگرد سوم پس از فرار از نواحی غربی ایران به مرو پناه آورد وی که بدون نظامیان و همراه با چهارهزار خدم و حشم آمده بود (بلعمی،1373: 573) نسبت به حاکم آن ناحیه رفتاری متکبرانه داشت و خواستار مالیات عقب افتاده بود. ماهویه نیز بر ضد یزدگرد توطئه نمود و نتیجهی آن کشته شدن شاه ساسانی بود. مرو در نظر اعراب هم شهری مهم و هم مرکز ایالت محسوب میشد (ابن فقیه همدانی، 1998: 612). شهر مرو معمولاً مانند دورهی ساسانی به عنوان یک مقر و پایگاه نظامی مورد استفاده قرار میگرفت (فرای،1363: 58) و نیروهای مسلمان از این پایگاه در آسیای مرکزی تجهیز میشدند. به قول اصطخری: «لشکر گاه اسلام بود و مسلمانان را ملک پارس را از مرو مستقيم شد.دولت بني عباس هم از مرو برخاست و در مرو بود که مأمون به خلافت رسيد،بزرگان ديوان خلافت و سپهسالاران و دبيران از مرو بر خاستند وعلما و فقهاي معروف»(اصطخری،1368: 208). لسترنج مرو را بعد از نیشابور دومین ربع خراسان معرفی میکند (لسترنج،1337: 423) و در ادامهی صحبت خود بیان میکند: «از مرو ابريشم و پارچه هاي مشهور صادر مي شد»(لسترنج،1337:416). مقدسی شهر مرو را شهری معرفی میکند که دارای مردمی زیرک است (مقدسی،1361، بخش دوم: 49) و همچنین گفته شده است: «بهترين و زيرک ترين ادبا و فقها به مرو مي باشند»(جیهانی، 1368: 172-173) و به نوشتهی اصطخری: «خوش ترين شهرهاي خراسان بود و ميوه هاي مرو از ميوه هاي ديگر شهرها بهتر،نان مرو معروف،بناها و بازارها و پاکيزگي مردم و ترتيب بازارهاي پيشه وران چنان که هر حرفه اي بازاري جداگانه داشته» (اصطخری،1368: 208).یاقوت از مرو به عنوان مروشاهجان و شاهجان به معنی روح و جان یاد میکند و اینکه در مرکز خراسان است و فاصلهی آن شهر تا شهر نیشابور و همچنین تا هرات و بلخ و بخارا هر یک دوازده روز است (حموی، 1365: 173). یعقوبی نیز در البلدان مرو را منزل والیان خراسان در سده های اولیه اسلامی میداند (یعقوبی،1347: 55).
شهر بلخ
یکی دیگر از شهرهای بزرگ خراسان شهر بلخ بود که به «ام البلاد» شهرهای اسلامی مشهور گردید (لسترنج،1337: 446). ساخت شهر بلخ را به لهراسب نسبت میدهند (مستوفی،1356: 92) و بنا به روایتی اسکندر آن را بناکرد (ابن فقیه، 1349: 616). عالی ترین مقام در آن شهر را، راهبی بودایی به نام برمک داشت که در واقع متولی آتشکدهی نوبهار محسوب میشدند که بعد از حضور اسلام به اسلام روی آوردند و در زمان عباسیان با نشان دادن لیاقت خود به مقاماتی رسیدند (مفتاح 1386: 114).جیهانی در کتاب اشکال العالم در معرفی بلخ میگوید: «شهري است بر زمين هامون و ميان آن و کوه چهار فرسنگ است وآن را باره و ربض است و مسجد جامع در شهر است و بازار گردادگرد مسجد.شهر در يک فرسنگ باشد و بناي ايشان از گل و آن را درهاست[دروازه ها]»(جیهانی، 1368: 169-168).
و گفته شده است: «از بلخ اشتر بختي خيزد،ترنج و ني شکر و نيلوفر فراوان باشد و هرچيزي که در دگر مسيرها خيزد در بلخ يابند» (اصطخری،1368: 221-220). یعقوبی میگوید: «بلخ شهر بزرگ تر خراسان است و پادشاه خراسان در آن جا منزل داشت و اين شهري است با عظمت که بر آن دوبارو بوده است»(یعقوبی،1347: 244).
نویسندهی ناشناس حدود العالم شهر بلخ را این گونه توصیف میکند: «بلخ شهري بزرگ و خرم است.محل استقرار شاهان بوده در قديم و در آن بناهاي شاهان وجود دارد،با نقش ها و کارکردهاي عجيب و جاي بازرگانان است و جايي بسيار با نعمت است و آبادان و از آن جا ترنج و نارنج و ني شکر و نيلوفر خيزد» (حدود العالم،1362: 98).
نیشابور
نیشابور به عربی ابرشهر معروف بوده است و از دو کلمهی فارسی قدیم «نيوشاه پور» که به معنی «چيز يا کار خوب يا جاي خوب شاه» بوده است گرفته شده است (لسترنج،1337: 409-408).در ابتدای حضور اسلام شهرهای مرو و بلخ کرسی ایالت خراسان محسوب میشدند ولی امرای سلسلهی طاهریان مرکز فرمانروایی خود را از مرو به نیشابور انتقال دادند و از شرق ناحیهی خراسان به غربی ترین آن، منتقل شدند (دهخدا،1339: 381).
اصطخری در کتاب مسالک و ممالک میگوید: «نيشابور را ابرشهر خوانند. در هاموني نهاده است و بناهاي آن از گل باشد دو شارستان دارد و قهندز و ربض و شارستان آبادان است.مسجد آدينه در ربض شهر است و آن جايگاه را لشکرگه خوانند» (اصطخری؛1368: 105-202). و در ادامه بیان میکند: «در خراسان هیچ شهری بزرگ تر از نیشابور نیست و هوای نیشابور از دیگر هواهای خراسان بهتر است و جامه های ابریشم و کرباس ها خیزد (اصطخری،1368: 105-202).
به گفتهی نویسندهی حدود العالم: «نيشابور بزرگ ترين شهر است اندر خراسان و بسيار خواسته تر و يک فرسنگ در يک فرسنگ است و بسيار مردم است و جاي بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است و او را قهندز است و ربض و شهرستان. و از وي جام هاي گوناگون خيزد پشم و پنبه» (حدود العالم،1362: 89)
شهر هرات
هرات یا هرو به زبان پهلوی «هريو» و به عربی «هرات»(مارکوارت،1373: 154) میباشد. اصطخری مینویسد: «هراه نام شهر است و اعمال و نواحي آن اين است:مالن،خيسار،استربيان،اوبه و ...» (اصطخری،1368: 209). «هرات شهر بزرگي است و شهرستان وي سخت استوار است و ربض است و اندر وي آب ها روان است و جاي بسيار نعمت است و اندر وي تازيان بسيار»(حدودالعالم،1362: 91).هدف از این بخش آشنایی با شهرهای مهم خراسان بودکه هر کدام از آنها در زمان خاصی کرسی ولایت خراسان محسوب میشدند و هر کدام دارای شهرها و نواحی خاص خود بودند. بر اساس گفته های جغرافی دانان مسلمان، همان طوری که ذکر شد، آن شهرها دارای بهترین خصوصیات مثل آبادانی، رونق صنعت، گسترش بازرگانی و ...بودند. به طور خلاصه میتوان گفتهی اصطخری را بیان کرد که: «مردمان بلخ و مرو اديب تر،فقيه تر،عاقل تر و دين دارتر بودند.خوش ترين زمين هاي خراسان ،زمين نيشابور است،آن چه به جنس [کالا] بود،زمين هري.مردم نيشابور بانشاط تر و خوش دل تر باشند.بهترين ستور از بلخ خيزد،جامه هاي ابريشم و کرباس از نيشابور و مرو برند و غله هيچ جاي چنان نبود که به مرو» (اصطخری،1368: 220-221).
شهرهای بخارا و سمرقند
از آن جایی که شهرهای بخارا و سمرقند نیز جزء شهرهایی بودند که توسط امیران فرستاده شده به خراسان فتح شدند، در اینجا نیز مختصری دربارهی آن دو شهر آورده میشود.شهر بخارا
بنای اولیهی شهر بخارا به سیاوش نسبت داده شده است و مردم آن گفته شده که تا دیر زمانی در سوگ کشته شدن سیاوش به دست افراسیاب نوحه گری داشته اند (نرشخی،131351: 32). جیهانی مینویسد: «بخارا شهري است در زمين هامون و بناهاي ايشان از چوب ،گرداگرد آن شهر کوشک ها و بستانها و دهات به هم پيوسته که درازي آن دوازده فرسنگ باشد در دوازده فرسنگ در همه ي خراسان و ماوراءالنهر هيچ شهر انبوه تر از مردم و عمارت چون بخارا نباشد» (جیهانی،1368: 183). در کتاب حدود العالم نیز میخوانیم: «بخارا شهري بزرگ است و آبادان ترين شهري است اندر ماوراءالنهر و جايي نمناک است بسيار ميوه ها با آب هاي روان و مردمان تير انداز و غازي»(حدودالعالم،1372: 329). مقدسی عنوان میکند: «بخارا خوره ايي است نه چندان بزرگ ولي آباد و نيکو است.گرد پنج شهرآن ديواري است که درونش دوازده در دوازده فرسنگ است»(مقدسی،1271، بخش دوم: 386).شهر سمرقند
سمرقند هم مثل بخارا از شهرهای مهم فرارود بود که توسط امیران خراسان تحت نفوذ مسلمین درآمد. بنای این شهر به اسکندر مقدونی نسبت داده شده است (مقدسی،1349، ج 3: 132) در کتاب حدود العالم آمده است: «سمرقند شهري بزرگ است و آبادان و با نعمت بسيار و جاي بازرگانان همه ي جهان است و او را شهرستان است و قهندز است و ربض است و از بالاي بام بازرارشان يکي جوي آب روان است»(حدودالعالم،1372: 23). جیهانی در کتاب خود مینویسد: «سمرقند شهري است بر جانب رود سغد بر بلندي رود و آن را شهرستاني است و قهندز و ربضي دارد»(جیهانی،1368: 186).فتوح مسلمین در خراسان
فتح یا تسخیر
در برخی از کتب فرهنگ نامه ایی در مقابل واژهی فتح این گونه توضیح داده شده است: «فتح، اشغال نظامي يا تملک سرزمين ها از طريق زور و جور است»(آقابخشی و افشاری راد،1347: 80). میتوان این مفهوم را، دربارهی بسیاری از فتح هایی که در طول تاریخ صورت گرفته است صادق دانست، مانند فتح هایی که در دوران باستان نصیب آشوریان یا عیلامی ها شده بود، یا مثل پبروزی هایی که اسکندر مقدونی در پی لشکر کشی های خود به دست آورد. اما دربارهی فتوح مسلمین چیزی که صدق میکند متفاوت از موارد مشابه آن است. به دلیل این که همراه فاتحان دینی که کامل ترین دین ها محسوب میشدبود.یکی از مهم ترین فتوحی که توسط مسلمانان صورت گرفت، فتح ایران و شهرهای مختلف آن بود تا جایی که کم کم همهی ایران تا جیحون تحت نفوذ اسلام و مسلمانان در آمد.
سپاه اعراب مسلمان در زمان ابوبکر به فرمان وی، حرکت خود را برای گشودن عراق و در واقع ایران ساسانی شروع کرد. در اولین پیروزی عربان خالد بن ولید توانست حیره را تصرف کند و تا سال 31 هجری قمری که شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد سرتاسر ایران تحت نفوذ مسمانان در آمد. در واقع با شکست ایرانیان در نهاوند که اعراب از آن به عنوان «فتح الفتوح» یاد میکنند، راه آسیای میانه و پنجاب به روی اعراب گشوده شد (بلانت،1363:76).
آغاز لشکرکشی مسلمین به خراسان
در سال 23 هجری قمری خلیفهی سوم عثمان، عبدالله بن عامر کریز که از بستگان وی نیز محسوب میشد را امارت بصره داد و چون عبدالله بن عامر در بصره مدتی ماند، شهر فارس شورش کرد و ماهک شاهکان با کمک سی هزار نفر موفق شد که فارس را از مسلمانان باز پس گیرد. عبدالله با فرمان عثمان به فارس رفت آن جا را بار دیگر فتح کرد و با ماهک صلح نمود و از آن جا به طرف خراسان حرکت کرد (ابن اعثم،1373: 281-280) و این آغاز حرکت مسلمان به سمت خراسان بود. ابن اثیر فتح شهرهای خراسان را به سال 18 هجری قمری در زمان عمر بن خطاب و توسط احنف بن قیس میداند (ابن اثیر،1344، ج سوم:54). از مضمون گفته های بلاذری در فتوح البلدان چنین بر میآید که در زمان خلافت عمر بن خطاب ابوموسی اشعری که والی بصره بود، عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی را روانهی جنگ میکند و او ابتدا به کرمان میرود و از آن جا به طبسین [دروازهی خراسان] وارد میشود و سپس مردم آن جا با عبدالله صلح میکنند (بلاذری،1364: 158). ولی حاکم نیشابوری فتح خراسان را در زمان عثمان میداند و مینویسد: «به وقت حکومت عبدالله بن عامربن کريز بن حبيب بن ربيعه بن عبدالشمس در بصره و حکومت سعيد بن عاص در کوفه در خلافت عثمان، کنارنگ که والي خراسان بود و او مجوسي بود،نامه فرستاد به ايشان و ايشان را به خراسان خواند و به فتح وعده داد و گفت يزدگرد بي مروت در مرو کشته شد.ايشان اين خبر را به خليفه رساندند؛وي به ايشان نامه فرستاد و وعده ي خلعت جنگ را داد که هر کدام سبقت گيرند و در نشر اسلام جد نمايند،حکومت دراين جهان و درجه ي جنان در آن جهان او را باشد.عبداله بن عامر سرعت نمود و عن قريب به جوين نزول کرد و سعيد بن عاص چون به قومس يعني ولايت سمنان رسيد و هريک از راهي دنيوي به طلب جاهي اخروي شتافتند»(حاکم نیشابوری، بی تا: 126-125).ابن واضح یعقوبی روایت خود را این گونه بیان میکند: «چون[عثمان] ،ابن عامر را فرماندار بصره و سعيد بن عاص را فرماندار کوفه ساخت به آن دو نوشت که هر کدام از شما دو نفر به خراسان پيش دستي کند،همو امير خراسان خواهد بود.پس عبدالله بن عامر و سعيد بن عاص رهسپار شدند و دهقاني از دهقانان نزد عبدالله بن عامر آمد و گفت : اگر تو را پيش بردم به من چه مي دهي؟گفت خراج خود و خاندانت را تا روز قيامت ار آن تو باشد.پس او را [ بر] راه کوتاهي به قومس رسانيد» (یعقوبی،1371، ج دوم: 59). علی اکبر فیاض و ریچارد فرای لشکر کشی عبدالله بن عامر به خراسان را به تعاقب یزدگرد میدانند (فیاض،1369: 156-148 و فرای،1363: 82). این در صورتی است که بر اساس منابع، مسلمانان به دستور عمر که گفته بود به ژرفای ایران فرو روند، وارد ایران و سپس خراسان شدند و تعقیب کردن یزد گرد سوم نمیتوانسته تنها دلیل آنها برای فتح خراسان باشد. آنچه از منابع، اصح به نظر میرسد، آن است که آغاز لشکر کشی مسلمانان به منطقهی شرق ایران در زمان خلافت عثمان و فرماندهی عبدالله بن عامر والی بصره و طلایه داری احنف بن قیس صورت گرفته است. به نظر میرسد ایرانیان نیز در آن فتح به اعراب یاری رسانده اند که در جای خود به آن پرداخته میشود.
مسیر فتوح مسلمین در شرق ایران
بعد از نبرد نهاوند آخرین مقاومت متشکل ایرانیان در برابر تازیان در هم کوبیده شد. با وجود ایستادگی های مختصری که امرای محلی در برابر یورش تازیان میکردند سقوط قدرت ساسانی دیگر به مرحلهی نهایی رسیده بود و بدین گونه دولت چهارصد ساله ایی که در برابر امپراطوری روم و دولت بیزانس در ایستاده بود و دست اندازی هپتالیان را از قلمرو خود کوتاه کرده بود تسلیم مسلمانان میشود (فرای،1385، ج 4: 23-22). در این بخش به بیان ترتیب مسیر حرکت مسلمانان در شهرهای خراسان بر اساس منابع تاریخی پرداخته میشود.فتح طبسین و نیشابور
پس از فتح نهاوند پیشروی اعراب به داخل ایران آغاز شد. شهرهای ایران یکی پس از دیگری به وسیلهی سپاه مسلمین که از پادگانهای خود در بصره و کوفه تجهیز میشدند فتح میشد.با ورود احنف بن قیس طلایه دار سپاه عبدالله بن عامر فرماندهی لشکر بصره به طبسین دروازهی ورود به خراسان و فتح سراسری شرق ایران آغاز گردید. (1) چون عثمان بن عفان به خلافت رسید، در سال بیست و هشت و یا به قولی در سال بیست و نه عبدالله بن عامر بن کریز را که بیست و پنج ساله و ظاهراً از بستگانش محسوب میشد (ابن اعثم،1372: 280 و دینوری،1346: 153). ولایت بصره داد و او زیاد بن ابی سفیان را به عنوان جانشین بر بصره گمارد و خود به جنگ خراسان رفت (بلاذری،1364: 158) وی اخنف بن قیس یا به گفتهی مارکوارت «ضحاک بن قيس» (مارکوارت، 1372: 137) را به عنوان طلایه دار سپاه خود روانهی خراسان کرد. وی ابتدا به طبسین که به دروازهی خراسان اشتهار داشت وارد شد و با آنها پیمان صلحی انعقاد کرد (بلاذری،1364: 158). البته برخی اولین شهری که توسط اعراب مسلمان درخراسان فتح شد را شهر طوس میدانند. مقدسی مینویسد: «مردم طوس در دو جهان پیش هستند، در دنیا از آن روی که پیش از دیگر مردم خراسان به اسلام گرویدند (مقدسی،1361،بخش دوم: 468).
بعد از آن اولین شهر بزرگ خراسان یعنی نیشابور مقصد سپاه اسلام بود. حاکم نیشابوری مینویسد: «به وقت حکومت عبدالله بن عامر در بصره و حکومت سعيد بن عثمان در کوفه کنارنگ طوس که ظاهراً مقامي نظامي در خراسان بوده است ،خليفه را به تحريک تصرف خراسان وا مي دارد. عبدالله بن عامر،عبدالله بن خازم را طليعهي لشکر کرد و با لشکر خود و اهل جوين به رأي صائب و نيرويي قوي به سوي نيشابور حرکت کرد. مردم نيشابور بر جوانب برج و باروها، در برابر مسلمانان مقاومت کردند.بعد از مدتي لشکريان دريچه ها ايجاد کردند و با نيروي خود سوراخ هايي قرار دادند و حمله کردند و آنها را از بين بردند و اين درگيري 9 ماه به طول انجاميد.»(حاکم نیشابوری، بی تا: 126-125) و بعد از آن با آنها صلح کرد (یعقوبی،1371: 59) و نیز گفته شده است: «عبدالله بن عامر وقتي به نيشابور رسيد فرود آمد و لشکر به اطراف و جوانب فرستاد.سواد نيشابور و روستاها را غارت کرد و با مردم شهر شروع به جنگيدن کرد.هر کسي به دستش مي رسيد به قتل مي رساند ،جنگ ميان او و اهل نيشابور يک ماه طول کشيد» (ابن اعثم،1372: 282). در کتاب تاریخ طبری نیز میخوانیم: «ابن عامر،شهر ابرشهر را به جنگ گشود و ابيورد ، نسا را نيز گشود و اين همه به سال سي و يک بوده است»(طبری،1353: 2157). نویسندهی تاریخ بیهق نیز به جنگ گشوده شدن نیشابور اذعان دارد (ابن فندق، 1347: 25-26). بعد از فتح نیشابور، عبدالله بن عامر لشکر هایی را به اطراف نیشابور فرستاد احنف بن قیس را به مرو، اوس بن ثعلبهی تمیمی را به هرات و حاتم بن نعمان باهلی را به مررود و عبدالله بن خازم سلمی را به سرخس (یعقوبی،1371، ج 2: 59). اکثر منابع به جنگ گشوده شدن نیشابور اشاره دارند (ابن اعثم،1372،: 282 وطبری،1353: 2157 و یعقوبی،1371:59). اما حاکم نیشابوری درست تر، آن میداند که نیشابور به صلح فتح شده است (حاکم نیشابوری، بی تا: 206).
فتح هرات
در مسیر فتوح مسلمین در شرق ایران بعد از شهر نیشابور و اطراف آن، شهر هرات بود که به انقیاد مسلمین در آمد. در زمان عثمان، ابن عامر با سپاه خود به سمت هرات حرکت کرد و بعد از رسیدن به شهر هرات با مردم آن شهر جنگ نمود و مرزبان آن شهر به شرط پرداخت هزار هزار درهم با او صلح نمود (ابن اعثم،1372: 283). بعد از فتح نیشابور ملوک هرات، بلخ و مرو خواستار صلح شدند و به اسلام گردن نهادند (حاکم نیشابوری، بیتا: 128). عبدالحی حبیبی فتح هرات را به جنگ و در سال 18 یا 22 هجری قمری میداند (حبیبی،1367: 147- 148) و نیز در منابع میخوانیم که ابن عامر با سپاهی عظیم به هرات رفت. نخست با اهل آن بجنگید، سپس مرزبان آن به هزار هزار درهم بر هرات و پوشنگ و بادغیس با وی صلح کردند (بلاذری،1364: 160).فتح شهر مرو
ابن عامر در سال 32 هجری قمری با مردم مرو صلح کرد و احنف را با چهار هزار کس سوی طخارستان فرستاد که رفت تا در مرو روذ رسید.مردم طخارستان، گوزگانان، طالقان و فاریاب بر ضد او جمع شدند و در سه گروه سی هزار نفری دسته بندی شدند در نیمه های شب میان احنف و جمع مسلمانان با مردمی که مقابلهی او جمع شده بودند جنگ صورت گرفت بعد از مدتی آنها شکست خوردند و مسلمانان به پیروزی رسیدند (طبری،1353، ج 8: 2165). در کتاب تاریخ یعقوبی میخوانیم: «عبدالله بن عامر بعد از فتح هرات به مرورود رفت و آن را به جنگ فتح کرد»(یعقوبی،1371: 59). در کتاب تاریخ الکامل ذیل سال 32 هجری قمری آمده: «احنف پسر قيس به خراسان رفت و دو مرو يعني مرو بزرگ معروف به مروشاهجان و مرورود يعني مرو کوچک را فتح کرد»(ابن اثیر،1344، ج 3: 137). بعد از فتح هرات مرزبان آن جا فردی را نزد عبدالله بن عامر فرستاد و درخواست صلح کرد و عبدالله بن عامر نیز حاتم بن نعمان باهلی را بدان جای روانه کرد و به دو هزار هزار درهم و دویست هزار با مرزبان هرات صلح کرد (بلاذری،1364: 161). بلاذری فتح مرو رود را به جنگ میداند و میگوید: «مردمان مروروذ جنگي عظيم بکردند تا سرانجام از مسلمين شکست خوردند»(بلاذری،1364: 161). ابن قتیبه دینوری سال فتح مرو را به سال 34 هجری قمری و به دست عبدالله بن عامر میداند (دینوری، بی تا: 194).ابن اعثم کیفیت فتح مرو توسط عبدالله بن عامر را این گونه بیان میکند: «چون خبر به شهر مرو رسيد که طوس و نيشابور ،عبدالله بن عامر را مسلم شد و آن ولايت به دست مسلمانان آمد و کيفيت محاربت و کشش و غارت ايشان را معلوم گشت،ترسيدند و کس نزد عبدالله بن عامر فرستادند و از او صلح خواستند.بر آن قرار که هر سال سيصد هزار درهم نقد بدهند و (گزيت و جزيه) بر خود بگذارند.عبدالله اجابت کرد و عبدالله بن عوف الحنفي را به امارت مرو فرستاد و بر اين جمله با اهل شهر مصالحه مقرر گشت»(ابن اعثم،1372: 283). همان طوری که مشاهده میشود بر اساس منابع تاریخی شهر مرو یکی از مهم ترین شهرهای خراسان در زمان ساسانیان، با درخواست خود اهالی شهر مرو به اطاعت مسلمین درآمد.
فتح شهر بلخ
آخرین شهری که در خراسان قبل از رسیدن به منطقهی سیحون و جیحون توسط مسلمین فتح شد شهر بلخ بود. شهر بلخ که به گفتهی بلاذری پایتخت طخاریان بود به چهارصد هزار درهم یا به قولی با تأدیه چهارصد هزار، بعضی گفته اند هفتصد هزار صلح نمودند. احنف بن قیس در آن سرزمین اسید بن متشمس به فرمانداری منصوب کرد و خود راه خوارزم گرفت (ابن اثیر،1344، ج 3: 211). نویسندهی تاریخ فضایل بلخ نیز فتح بلخ را برای اولین بار توسط سعید بن عثمان میداند و بیان میکند:«عبدالملک بن عمر گويد من از آنهايي هستم که براي اولين بار به همراه سعيد بن عثمان رود بلخ را قطع کردم»(واعظی بلخی،1350:31-30). در ادامه مینویسد: «المقبري فتح بخارا را در سنه ي تسعين (نود هجري قمري)مي داند و بعد از آن فتح قراي بلخ و فتح بلخ را در زمان عبدالملک مروان مي داند». (واعظی بلخی،1350: 100-99) و در همان کتاب میخوانیم: «بعضي از اهل تواريخ گويند که بلاد خراسان تا به مرورود صلح کردند در عهد عثمان بر دست عبدالله بن عامر،بعد از آن باقي بلاد بر دست سعيد بن عثمان فتح شد» (واعظی بلخی، 1350: 31-30) البته برخی نیز فتح بلخ را به زمان فرمانروایی معاویه، و به دست عبدالرحمن سمره میدانند (یعقوبی،1347: 63-67)این اختلاف رای دربارهی فتوح شهرهای خراسان به دلیل این است که بومیان هر منطقه، هر موقع فرصتی به دست میآوردند بر فرمانروایان جدید خود شورش میکردند، بنابراین فرمانده های اعراب مجبور بودند دوباره به مناطق فتح شده لشکرکشی کنند و دوباره آنها را تحت نفوذ خود درآورند.
در رابطه با فتح شهرهای خراسان به طور کلی باید گفت، عبدالله بن عامر با طلایه دار سپاهش احنف بن قیس شهر به شهر و روستا به روستا به بلاد خراسان میرسیدند و آن جا را فتح میکردند یا به جنگ یا به صلح، گاهی نیز با درخواست اهالی بومی آن منطقه ها به شهر ها رفته و آن شهرها را به قلمرو حکومت اسلامی میافزودند. بر اساس منابع تاریخی اموالی که به دست مسلمین میافتاد، خمسش را جدا کرده به مرکز خلافت میفرستادند و باقی را بر لشکر اسلام تقسیم مینمودند. سپاهیانی که موفق به فتح بلاد خراسان شدند از بصره بودند؛ آنها در تابستان به آن مناطق حمله میکردند و در پاییز به بصره بر میگشتند و معمولاً هنگام باز گشت نیروهایی در آن مناطق باقی میگذاشتند. (شیخ نوری،1388: 172-171) از روایات تاریخی که توسط مورخین نقل شده است میتوان استنباط کرد که بلادی که توسط مسلمین فتح میشد ممکن بود چندین بار دوباره توسط سپاه مسلمین فتح گردد. همان طوری که قبلاً نیز ذکر شد، بومیان آن مناطق اگر فرصتی به دست میآوردند بر علیه اعراب اقداماتی انجام میدادند و این باعث میشد که در بیان زمان فتوح و فرمانده های آن، در منابع تاریخی تفاوت هایی دیده شود. مانند این که در زمان قتیبه بن مسلم در سال 86 هجری قمری اهالی بلخ پیمان شکستند و در مقابل مسلمانان مقاومت، که باعث شده وی، با مردم آنجا نبرد کند و در آخر بومیان آن جا تسلیم شدند و با قتیبه دوباره صلح کردند (طبری،1353، ج 9:3806). یا میتوان به پیمان شکنی اهالی مروروذ که با اهالی فاریاب و گوزگانان و طالقان متحد شده، ولی احنف بن قیس آنها را شکست داده و دوباره منقاد گشتند، (طبری،1353: 2165) اشاره کرد.
البته گاهی نیز اتفاق میافتاد که با فتح هر یک از شهرهای بزرگ خراسان نواحی اطراف آن نیز اطاعت مسلمین را میپذیرفتند، چنانچه بعد از فتح شهر هرات ملک سرخس زادویه به خدمت عبدالله بن عامر آمد و از وی به شرط آن که سرخس و روستاهای آن در دست او باشد و او هر سال صد هزار درهم نقد و هزار گز گندم و هزار کر جو به مرکز خلافت برساند امان خواست که عبدالله بن عامر آن را پذیرفت و با وی صلح نمود (ابن اعثم،1372: 283). یا بعد از آن بهمنه ملک نسا و باورود به خدمت عبدالله رسید و از او تقاضای صلح نمود که مورد پذیرش قرار گرفت (ابن اعثم،1372: 283).
فتح شهر بخارا
طبری فتح آن شهر را در سال 90 هجری قمری و توسط سپاه قتیبه بن مسلم باهلی میداند و در کتاب خود این گونه مینویسد: «شاه آن جا ،وردان خداه بود که از ترکان براي دفاع در برابر مسلمين کمک گرفت.در ابتداي نبرد به دليل کمک ترکان،بخارائيان پيروز شدند و حتي وارد اردوگاه قتيبه بن مسلم شدند.ولي بعد از آن قتيبه با کمک نيرو هاي قبايل بني تميم و وکيع سالار آن قوم توانست برآنها پيروز شود»(طبری،،1353 ج 9: 3823-3822). این در حالی است که ابن اعثم در کتاب خود فتح شهر بخارا را به زمان معاویه و سرداری سعید بن عثمان میداند و چنین مینویسد: «چون به بخارا رسيد[سعيدبن عثمان] به دروازه ي بخارا فرود آمد.آن وقت پادشاه بخارا زني بود که او را خنگ خاتون گفتندي شوهر او پادشاه آن شهر بود.بعد از مرگ او جانشينش شده بود.سعيد قصد کرد که با آن شهر جنگ کندوختگ خاتون از قصد او مطلع شد و جماعتي از معارف بخارا را پيش او فرستاد و درخواست صلح نمود»(نرشخی،1351: 52). ابن اعثم روایت دیگری نیز در رابطه با فتح بخارا دارد که این گونه مینویسد: «وقتي قتيبه به بخارا آمد، اهل آن شهر دروازه ها را ببستند؛قتيبه به آنها گفت اجازه دهيد به شهر وارد شوم و رکعتي نماز گزارم.مردم بخارا به وي اجازه دادند،که وارد شهر شود، قتيبه گروهي را در کمين نهاده بود،چند تن که با وي بودند و با وي به درون شهر رفته بودند بر نگهبانان دروازه تاختند و آن شهر را بگشودند»(ابن اعثم،1372: 175).بلاذری فتح بخارا را در زمان سعید بن عثمان به فرمان معاویه میداند (بلاذری،1364: 166).
شاید بتوان این روایت را دربارهی فتح شهر بخارا درست تر دانست. اولین فتح بخارا به سال 54 هجری قمری بوده است و بعد از آن فتح، شورشی از اهل بخارا واقع شده که برای بار دوم در سال 90 هجری قمری توسط قتیبه بن مسلم صورت گرفته است و جامع بخارا نیز توسط وی در سال 94 هجری قمری ساخته شده است (فامی هروی،1387: 25-21). شایان ذکراست، با فتح بخارا توسط قتیبه و همچنین اسکان اعراب در شهرهای مختلف خراسان حکومت مسلمین در شرق ایران تثبیت شد.
فتح شهر سمرقند
سمرقند یک از با شکوه ترین و بهترین شهرهای شرق بود که قتیبه بن مسلم باهلی در دوران ولید بن عبدالملک آن را فتح کرد و با پادشاهان و دهقانان آن صلح کرد (یعقوبی،1347: 70-69). در سال 92 هجری قمری قتیبه بن مسلم باهلی به دروازه های سمرقند رسید. به موجب افسانه ها به هنگام ورود سپاهیان قتیبه، مردم شهر از فراز دیوارها بانگ بر میداشتند که هیچ حمله ایی به شهرشان کارگر نخواهد بود. آنان میگفتند که بیهوده وقت تلف نکنید، در کتابی خوانده ایم شهر ما را فقط مردی به نام «زين شتر» تصرف خواهد شد. آنان از بخت خویش نمیدانستند که قتیبه در زبان عربی دقیقاً همان معنا را میدهد و بدین ترتیب سمرقند سقوط کرد (گلجان، 1383:41) و قتیبه با غوزک ملک سمرقند به دوهزار وهزار و دویست هزار درهم در سال با وی صلح کرد (بلاذری،1364: 176). ابن قتیبه دینوری در فتح شهرهای بخارا و سمرقند بیان کرده است که فتح آن شهر ها اول بار به دست سعید بن عثمان بن عفان در زمان معاویه و به صلح انجام شد و بعد از آن سمرقند، کش، نسف و بخارا دوباره به دست مهلب بن ابی صفره و قتیبه بن مسلم فتح شد (دینوری (المعارف)، بی تا: 568).همان طوری که دیده میشود روایات دربارهی فتح شهرهای بخارا و سمرقند، مانند سایر شهرهای خراسان متفاوت ذکر شده است و همان طوری که قبلاً بیان شد، آن به دلیل این بود که شهر های فتح شده با شورش بومیان، دوباره توسط سپاه مسلمین فتح میشد.
در فتح شهرها باید گفت، شهرهایی که با جنگ نصیب مسلمین میشد، مسلمانان شرایط صلح را تعیین میکردند ولی در فتح شهرهایی که خود اهالی آن با طوع و رغبت اسلام میپذیرفتند، دو طرف با توافق صلح میکردند. به عنوان مثال در فتح سمرقند که اهالی آنجا در برابر سعید بن عثمان از خود مقاومت نشان داده بودند، بعد از پیروزی مسلمین بر پانصد هزار درهم قبول صلح کردند (ابن اعثم،1372: 784-783) یا در فتح بخارا سعید بن عثمان بعد از جنگی با خاتون آن شهر صلح کرد بر سیصد هزار درهم و این شرط که خاتون بخارا سعید را برای رسیدن به سمرقند راهنمایی کند (ابن اعثم،1372: 782).
فتوح تقریباً در سرتاسر زمان عثمان و تا پایان دوران اموی کم و بیش جریان داشته است. در دورهی عباسی نیز گاهی روایاتی از لشکرکشی و فتح شهر های ترکان توسط هارون الرشید و مأمون ذکر شده است، به عنوان مثال در سال 178 هجری قمری فضل بن یحیی به غزای ماوراءالنهر رفته است (طبری،1354، ج 12: 5261) یا احمد بن خالد در سال 207 هجری قمری از طرف مأمون به خراسان فرستاده شده است و وی به خراسان و از آن جا به اشروسنه رفته و آن جا را گشوده است (طبری،1354، ج 13: 5708) ولی عباسیان در فتوح و تصرف ممالک دیگر نیافزودند و فتوح و کشور گشایی در روزگار اموی بیشتر بودهاست. در آن عصر مملکت سند و بخارا و سمرقند تا حدود چین توسط مسلمین گشوده شده بود (احمد، بی تا: 406).
اما به طور کلی آخرین فتوح خراسان مربوط به سال های امارت نصر بن سیار بود که توانست کورصول را در فرارود شکست داده و از بین ببرد (عباسی،1389: 44).
در آخر باید گفت که ظاهراً تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی متنابعی از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکی به اسلام گرویدند و به قول اشپولر «در شهرهايي مثل سوريه ،فلسطين،اسپانيا تا قرن هاي متمادي دسته هاي بزرگ مذهبي – مسيحي، هستي خود را حفظ کردند و سرانجام يا به طور کلي بر مسلمين غلبه نمودند . اما ايران سراسر کشوري اسلامي شد و در عين حال هستي خود را از دست نداد»(اشپولر،1364: 240-239) و به حیات علمی و فرهنگی خود در دورهی اسلامی ادامه داد.
انگیزهی فتوح مسلمین
اندیشهی جهانی بودن دین اسلام که از تعالیم آن قابل برداشت بود، باعث میشد که مسلمین در صدر اسلام شور و هیجان زیادی برای گسترش آن در تمام جهان داشته باشند. حتی در آیه هایی از قرآن رسالت پیامبر و دین اسلام غالب شدن بر جهان بود هرچند که مشرکان را خوش نیاید (قرآن مجید، سورهی توبه: آیهی 28) بر این اساس بعد از رحلت پیامبر مسلمانان لشکر کشی خود را برای گسترش دین اسلام آغاز کردند. بنابراین یکی از مهم ترین دلایل فتوح مسلمین آشنا کردن مردم سایر سرزمین ها با تعالیم دین اسلام بود. (2) دعوت مردم به دین اسلام در تمام دورهی اموی وجود داشت و همواره افراد و قبایلی از اعراب به این منظور همراه با سپاهیان اسلام وارد خراسان میشدند.دلیل دیگری که باعث فتوح مسلمین به سایر مناطق به ویژه شرق ایران میشد اندیشهی غزا و جهاد در اسلام بود که بر اساس تعالیم پیامبر به مسلمانان القا شده بود. در آیه های بسیاری از قرآن به مسلمین توصیه شده بود که با کافران مبارزه کنند (قرآن مجید، توبه: 20 و 23). جهاد از فروع دین اسلام بود و تضمین کنندهی پیام و دعوت جهانی این دین محسوب میشد و کشته شدگان در جهاد در راه خدا سعادت مند بودند.
علاوه بر موارد بالا باید به این نکته نیز اشاره کرد که، اکثر فتوحی که توسط سپاه عرب صورت میگرفت به امید دستیابی به غنایم و کسب مال و ثروت بود. معمولاً آنها در فتوح خود به این نکته اشاره میکردند که در جنگ ها یا به فوز عظیم شهادت میرسیدند و یا غنائم زیادی نصیب آنها میشد. اموالی که آنها در خراسان به دست میآوردند برایشان جذبهی زیادی داشت و خلفا همیشه از والیان آن منطقه خواستار هدایا و غنایم بودن به طوری که در منابع تاریخی روایات زیادی از آن ذکر شده است (ابن خلدون،1383، ج 2: 8). حتی گاهی خود افرادی که در فتوح شرکت میکردند به این مسئله اشاره میکردند (خطیب بغدادی،1417: 706).
بنابراین میتوان علل انگیزهی مسلمین در فتوح را عبارت از
1-فرمان برداری مسلمین از دستورات اسلام پیامبر
2- رسیدن به مقام رفیع شهادت
3-به دست آوردن غنیمت و رسیدن به زندگی بهتر دانست.
سرداران فتوح
به دلیل اهمیت ویژهی خراسان از نظر نظامی و این که جزء منطقهی ثغور محسوب میشد، معمولاً سردارانی برای آن منطقه انتخاب میشدند که دارای ویژگی های خاصی بودند.جنگ آوری سرداران
سردارانی که به منطقهی شرق فرستاده میشدند، دارای ویژگی های خاصی مثل جنگجویی بودند، در فتوح خراسان سرداران معروفی حضور داشتند که هر کدام بزرگ ترین و مهم ترین شهر ها را با تلاش خود فتح کردند. هرچند آنها با تلاش و جنگجویی خود توانستند شهرهای مهمی را فتح کنند و به نوعی به گسترش اسلام کمک کنند، ولی گاهی اعمالی از آنها صادر میشد که به عنوان افرادی خونریز مشهور میشدند.یکی از بزرگ ترین سرداران فتوح در سال های بعد از فتوح اولیهی مسلمین قتیبه بن مسلم باهلی بود وی نسبت به همه به ویژه بومیان سخت گیر بود (ابن عبدربه،1404، ج 2: 269-253). علاوه بر آن سرداری قاطع محسوب میشد. بنا به گفتهی طبری حتی توانسته بود برخی از شهرهای ماوراءالنهر مانند کش و نسف را فتح کند، ولی در برابر مقاومت مردم فاریاب، آن شهر را سوزاند و به همین دلیل آن شهر، به شهر سوخته مشهور گشت (طبری،1353، ج 9: 3845). وی همچنین در فتوح کاشغر توانست افراد زیادی را اسارت بگیرد و به گردنشان مهر زند و به نوعی آنها را بردهی خود کند (طبری،1353، ج 9: 3853-3852). سخت گیری قتیبه به حدی بود که برای عوام به نوعی به صورت امری عادی در آمده بود (ابن عبدربه،1404، ج 2: 37-35). به نوشتهی دکتر صدیقی: «هيچ يک از عمال عرب که پيش از او به آن ايالت رفته بودند به اندازه ي او با مردم جور و ستم و غدر و پيمان شکني ننموده بودند.تعدي او به صاحبان اديان ديگر و خرابي و سوختن آثار مذاهب و اجبار مردم به قبول اسلام چنان بود که پيش از او نظير نداشت. در سال 87هجري قمري که در بيکند از شهرهاي بخارا جنگ کرد شماره ي کشتگان و اسيران زياد بود و وقتي مردم شهر صلح کردند و بعد نقض عهد نمودند شهر را به زور گرفت»(صدیقی،1375: 47). از دیگر سرداران، میتوان به سعید بن عثمان اشاره کرد کسی که اولین بار توانست به آن سوی رود رود (رنجبر،1363: 51) وی که از طرف معاویه به ولایتی خراسان فرستاده شد توانست دامنهی فتوح مسلمین را افزایش دهد (ورهرام،1372: 65-63). علاوه بر آن، یزید بن مهلب را میتوان نام برد که از علمای تابعین محسوب میشد (ابن فندق، 1347: 51). و به نوشتهی ابو حنیفه دینوری خردمند تر زیباتر و زبان آورتر و اندیشه مندترین پسران مهلب بود (دینوری،1386: 326-325). در فتح دوبارهی شهر نسا دوازده هزار کس از مردم این شهر را به قتل رساند (فامی هروی،1387: 12-13). اسد بن عبدلله نیز یک از بهترین سرداران فتوح است، وی که از طرف یزید بن عبدالملک به حکومت خراسان رسید، (دینوری،1386:374) وقتی به جنگ ختلان رفت با خاقان، فرمانروای ترکان جنگید و افراد زیادی را به قتل رساند (طبری،1353، ج 10: 4181). یزید بن مهلب در جنگ با مردم گرگان سوگند یاد کرد که اگر برآنان مسلط شود از نان آسیابی که با خون آنان چرخیده باشد غذا بخورد (ابن مسکویه،1389، ج 2: 504).
یکی از حساس ترین مراحل فتوح خراسان زمانی بود که حجاج بن یوسف والی عراق بود. وی مهلب بن ابی صفره را در سال 99 هجری قمری و به قولی 79 هجری قمری به خراسان فرستاد (بلاذری،1364: 172) وی که به قول ابن فندق از صحابهی پیامبر محسوب میشد و از ایشان حدیث روایت میکرد، (بیهقی،1347: 24) در سرزمین ترکان کر و فری کرده ختل را که شورش کرده بود را دوباره گشود، باج از اهل سغد گرفت و با اهل کش ونسف به جنگ پرداخت (بلاذری،1364: 172) و تمام ماوراءالنهر و تخارستان را گشود و هیچ نقطه ایی از خراسان باقی نماند مگر این که وی به تصرف خود درآورد (دینوری،1386: 369). ظاهراً آخرین فتوح منسجم در شرق ایران توسط نصر بن سیار یکی از سرداران فتوح صورت گرفت، وی از طرف هشام بن عبدالملک به زمامداری خراسان منصوب و فرستاده شد. او وقتی به ماوراءالنهر رفت با ترکان جنگ های زیادی انجام داد، فرغانه را گشود و ایشان را پراکنده نمود (نرشخی،1351: 82).
سرداران توانا
ولایتداری خراسان چنان دارای اهمیت بود که خلفای اموی برای انتخاب آنها سعی میکردند بهترین فرد را انتخاب کنند و گاهی سعی میکردند آن فرد را از طریق مشورت با دیگران پیدا کنند. در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز برای جانشینی جراح بن عبدالله در خراسان وی اعلام کرد: «يکي راستگو بيابيد که دربارهي خراسان از او پرسش کنم» (طبری،1353، ج 9: 3962) یا هشام بن عبدالملک بعد از مرگ اسدبن عبدالله با یاران خوددربارهی کسی که «خراسان را به کار آيد» مشورت کرد که از نصر بن سیار به عنوان فردی غفیف، مجرب، خردمند و این که از سیاست مطلع است یاد کردند (طبری، 1353، ج 10: 4245-4244).
همچنین افرادی که به عنوان زمامدار یا والی خراسان انتخاب میشدند، افرادی بودند که بهترین تصمیم هارا برای آن که بتوانند آن ایالت را به نحو احسن اداره کنند، میگرفتند. به عنوان مثال قتیبه بین اعراب و اشراف ایرانی و نجیب زادگان و دهقانان ایرانی توانست حس تفاهم ایجاد کند به طوری که ایرانیان فقط موقع اجتماعی و امتیازهای شخصی و دارایی های خود را در سایهی اطاعت از اعراب دانستند (الخطیب،1337: 16). وی همچنین از ایرانیان در سپاه و از تدبیرهای آنان در زمان فتوح استفاده میکرد (ابن ابی حدید،1965: 173-172). یا در زمان ولایتداری اسدبن عبدلله که خاقان ترک کشته شده بود و این باعث شده بود که ترکان پراکنده شوند و به غارت یکدیگر بپردازند و سغدیان طمع کردند که به سرزمین خاقان باز گردند و حتی عده ایی از آنها به سوی چاچ بروند؛ چون نصر بن سیار ولایتدار خراسان شد فرستاده ایی به نزد آنها فرستاد و از آنها که پراکنده شده بودند دعوت کرد که به سرزمین خود باز گردند و به آنچه آنها راضی باشند،موافقت کرد؛ آنها شرایطی داشتند که مورد موافقت قرار گرفت، از جمله این که کسی را که قبلاً مسلمان بوده و از اسلام بگشته بود مجازات نکنند، اسیران مسلمان را به حکم قاضی و نظارت عادلان از آنها نگیرند. مسلمانان پذیرش این شروط را به نصر بن سیار عیب گرفتند و با وی سخن گفتند، نصر به آنها گفت اگر آنچه را که من از صولت و غلبهی آنها بر مسلمانان دیده بودم، دیده بودید بر این مسئله اعتراض نمیکردید (طبری،1353، ج 10: 4293). این نشان دهندهی تشخیص درست نصربن سیار در آن زمان بود که با ترکان توافق کرد.
چیزی که دربارهی زمامداران خراسان باید گفته شود آن است که، معمولاً کسی که به عنوان زمامدار آن ولایت انتخاب میشد بعد از استقرار در دارالحکومهی خراسان، افراد خاندانهای خود را به خود نزدیک میکرد و مقام های اداری و نظامی زیادی را به آنها میداد. در زمان ولایتداری نصربن سیار او مردم ربیعهی یمن را ولایت داد. یعقوب بن یحیی را به طخارستان گماشت و معده بن عبدالله یشکری را بر خوارزم منصوب کرد (طبری 1353، ج 10: 4300-4290).
نتیجه
خراسان از مهم ترین مناطق ایران در طول تاریخ است. مرزهای آن منطقه در اکثر مواقع به دلایل سیاسی و تقابل نظامی میان حاکمان ایرانی و حاکمان منطقه ایی که معمولاً جزء نژاد ترکان بودند در تغییر بود. یکی از مهم ترین ادوار تاریخی خراسان لشکرکشی مسلمانان عرب به آن منطقه بود. با لشکر کشی مسلمانان همان طوری که دیده شد شهرهای خراسان یکی پس از دیگری با صلح و یا به جنگ در اختیار مسلمان در آمد، البته در این فتوح انگیزه های مسلمانان و نقش سردارانی که حضور داشتند قابل توجه بود.پينوشتها:
(1) بر اساس برخی منابع عبدالله بن بدیل خزاعی در ایام خلافت عمر با دسته ایی از سپاه بصره طبسین را گشوده بوده است. (فرای،1385، ج 4: 28)
(2) البته به اعتقاد برخی در حمله هایی که از سوی اعراب صورت میگرفت حتی یک مورد هم نمیتوان یافت که دعوت اسلامی بدانگونه که در زمان پیغمبر صورت میگرفته به عمل آمده باشد و به زحمت میتوان مواردی یافت که پیش از حمله و هجوم به مردم شهر یا روستایی نامی از اسلام و دعوت اسلامی برده شده باشد. (محمدی ملایری،1375، ج 3: 231)
قرآن مجید.
-آقا بخشی، علی و مینو افشاری راد (1374). فرهنگ علوم سیاسی، بی جا، مرکز اطلاعات.
-ابن ابی الحدید، (1965). شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالاحیاءالکتب العربیه.
-ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (1372). الفتوح، محمد بن احمد مستوفی هروی، مصحح غلام رضا طباطبائی، چاپ اول.
-ابن عبدربه (1404 ق)، عقدالفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی.
-اشپولر، برتولد (1354). جهان اسلام در دوران خلافت، ترجمه قمر آریان، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
-اصطخری، ابواسحاق ابراهیم (1368). المسالک و الممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ سوم.
-بلاذری، احمد بن یحیی (1364). فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران) ترجمهی آذرتاش آذرنوش، به تصحیص استاد علامه محمد فرزان، تهران، سروش، چاپ دوم.
-بلانت، ویلفرد (1363). جادهی زرین سمرقند، ترجمه رضا رضایی، بی جا، انتشارات جان زاده، چاپ اول.
-بلعمی، ابوعلی (1374). تاریخ نامه طبری، جلد اول، تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران، سروش، چاپ اول.
-بیهقی، ابوالحسن علی بن زید (1347). تاریخ بیهق، با تصحیح و تعلیقات مرحوم احمد بهمنیار، مقدمه علامه میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی، بی جا، کتاب فروشی فروغی، چاپ دوم..
-جیهانی، ابوالقاسم بن احمد (1368). اشکال العالم، ترجمهی عبدالعلام کاتب، با مقدمه و تعلیقات فیروز منصوری، بی جا، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول.
-حاکم نیشابوری، ابوعبدالله (بی تا). تاریخ نیشابور، مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آکه، چاپ اول.
- حبیبی، عبدالحی (1367). تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنیای کتاب، چاپ سوم گاه تهران.
-حدودالعالم من مشرق الی المغرب (1362). منوچهر ستوده، بی جا، طهوری.
-حموی، یاقوت (1362). برگزیده مشترک، محمد پروین گنابادی، تهران، امیرکبر، چاپ دوم.
-خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی (1417). تاریخ بغداد، بیروت، دارلکتب العلمی، الطبع الاولی.
-خلدون، عبدالرحمن بن (بی تا).الامامه و السیاسیه، تحقیق دکتورطه محمد الزینی، جزءدوم، مصر، ناشرمؤسسهی الحلبی و شرکاء للنشر و توزیع.
- ــــــــــــــــــــــــــ (1383). العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمهی عبدالحی آیتی، جلد دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
-دهخدا، علی اکبر (1339). لغت نامهی دهخدا، زیر نظر دکتر معین، تهران، چاپ خانهی دانشگاه تهران.
-دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود (1386).اخبارالطوال، ترجمه محمود وهدوی دامغانی، تهران، نشرنی، چاپ هفتم.
-دینوری، ابی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه (بی تا).المعارف، حققه دکتور ثروت عکاشه، مصر، دارالمعارف.
-شیخ نوری، امیر (1388). تاریخ اسلام در آسیای مرکزی تا حملهی مغول، تهران، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و دانش، چاپ اول.
-صدیقی، غلامحسین (1375). جنبش های دینی ایرانی در قرن های دوم و سوم، تهران، پاژنگ، چاپ دوم
-طبری، محمدبن جریر (1353). تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) ترجمه ابوالقاسم پاینده،،تهران، اساطی.
-فامی هروی، عبدالرحمن (1387)، تاریخ هرات، مقدمه حسن میرحسینی، محمدرضا ابوئی مهریزی، پیشگفتارایرج افشار، تهران، چاپ اول.
-فرای، ریچارد (1363). عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، سروش.
-فیاض، علی اکبر (1369). تاریخ اسلام، تهران، انتشارات و چاپ خانهی دانش.
-قرآن مجید
-گلجان، مهدی (1383). میراث مشترک، (نظری اجمالی بر حوزهی فرهنگ و تمدن شرق ایران و ماوراءالنهر از کوروش تا تیمور) تهران، امیرکبیر، چاپ اول.
-لسترنج، گی (1337). جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
-مارکوات، یوزف (1373). ایران شهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میر احمدی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.
-مفتاح، الهامه (1386)، جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون و مضافات بلخ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
-مقدسی، محمد بن احمد (1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، بخش اول و بخش دوم، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، چاپ اول.
-نرشخی، ابوبکرمحمد بن جعفر (1351). تاریخ بخارا، ترجمهی ابونصر احمد بن نصر القباوی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیصح و تحشیه مدرس رضوی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
-واعظی بلخی، شیخ الاسلام ابوبکر بن عمربن محمد بن داوود (1350). تاریخ بخاراترجمه عبدالله بن محمد بن حسین حسینی بلخی، تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
-ورهرام، غلام رضا (1372). تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی، مشهد، انتشارات قدس رضوی، چاپ اول.
-همدانی، ابوعبدالله احمدبن محمد بن اسحاق (ابن فقیه)(1349). ترجمهی مختصر الدول، (بخش مربوط به ایران) ترجمه ح.مسعود، انتشارات بنیادفرهنگ ایران
-یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (1371). تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، جلد اول و دوم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}